در عین حال که همه ما انسانها توانایی درک احساسهای متفاوتی از قبیل شادی، غم، خشم، ترس را داریم، و احساسهای بیشمار دیگری که زیر مجموعه غم و ترس و خشم و شادی هستند، اکثر ما انسانها علی رغم این توانایی مهارت درک احساسها را با این تنوع نداریم.درعوض بعضی از این احساسها رو بیشتر تجربه میکنیم که گاهی بیربط و غیرمتناسب با موقعیت است.
زمانهایی شدت و میزان احساس آنچنان بیتناسب با مسئله است که قضاوت دیگران رو برانگیخته میکند. دلیل این وضعیت این است که ما این احساسها رو الگوبرداری کردیم یا آموزش دیدیم و تشویق شدیم و حمایت گرفتیم یا حداقل بابتش تنبیه نشدیم.
ما در الگوهای حمایت از خود برای بقا اون احساس را پناهگاه میدونیم و کم کم عادت میکنیم که در مواقعی که «من خوب هستم شرطی» به خطر میافته بدون فکر و اندیشه و کاملاً ناخودآگاه آن احساس را تجربه میکنیم و برای محافظت از خودمان به اون احساس پناه میبریم.
شما هم احساس عادتی دارین؟
کدوم احساس؟
همیشه مسائل شما رو حل میکنه یا هزینه بیشتری به شما و رابطهتون تحمیل میکنه و شما اون هزینه رو نادیده میگیرید؟
یا اینکه مسئلهای رو حل نمیکنه و شما باهاش کنار میاین فکر میکنید کار لازم را انجام دادین و نشد دیگه؟
تاحالا به روشهای جدید تحت نظر مشاور فکر کردید تا بتونید احساسهای متفاوتی را تجربه کنید؟
از تجربه احساس جدید پرهیز میکنید؟
این یکی از تفاوتهای فردی مهم ما انسانهاست که دیدگاههای متفاوت و اغلب غیر واقع بینانه را ایجاد میکنه و در انواع روابط دخالت مستقیم دارد.
با شناخت خودمون میتونیم خدمت شایانی به خویشتن ارزشمند و دنیای اطرافمان بکنیم.